پس از دو شب اقامت در کربلا حدود ساعت پنج عصر روز جمعه(95/8/21) به همراه دوستم آقای قربانی و همسرامون با یک مینی بوس به اتفاق چندتا زائر دیگه راهی کاظمین شدیم. از توی مینی بوس, رود فرات کنار جاده دیده می شد و بی اختیار انسان یاد این بیت می افتاد: تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده...
توی مسیر از شهر اسکندریه عبور کردیم. پس از عبور از چند تا ایست و بازرسی حدود ساعت هفت شب رسیدیم کاظمین. رفتیم سمت حرم امام کاظم و امام جواد. بیش از حد شلوغ بود و زن و مرد زائر که اکثرشون ایرانی بودند با کوله پشتی روی زمین نشسته بودن. چون دو تا زن همراهمون بودند باید دنبال جای مناسب می گشتیم.چند جا تو مسیر تشرف به حرم سوال کردیم اما جا نداشتن. خانم ها رو نشوندیم روی یک تیکه کارتون کنار کوله ها و وسایلمون و به اتفاق دوستم آقای قربانی رفتیم دنبال جا و مکان. جمعیت زائرین ایرانی بی جا و مکان موج میزد. حسینیه ها و موکب ها جا نداشتند یا اگر داشتند فقط برای آقایون جا بود. رفتیم سراغ فُندُق ها(هتل ها) اونها هم همه پر بود. یک ساعتی گرفتار این قضیه بودیم .تقریبا از پیدا کردن جا داشتم ناامید می شدم. تابلوی یک مسجد به چشمم خورد. رفتم اونجا دیدم درش بسته است اما وضوخانه باز بود. تجدید وضو کردم و داشتم فکر می کردم که با وجود این دو تا زن چیکار کنیم. حقیقتا یادم اومد مهمان جوادالائمه ایم و همیشه توی روضه ها میگم امام جواد رو برای حاجات دنیوی سفارش کردند. متوجه حضرت شدم و از ایشون خواستم کمکمون کنه. توی همین حال بودم که دوستم پیشم اومد و بهم گفت : یک نفر رو توی هتل کنار مسجد دیده که احتمالا رئیس کاروانه و اگر باهاش صحبت کنیم می تونه کمکمون کنه. رفتیم جایی که دوستم می گفت و اون نفری که دوستم می گفت رو دیدیم. یک جوون با کت و شلوار مخصوص مداح ها و چهره جذاب و نورانی هم داشت . توی هتل برای چند نفر جوون زائر اتاق هماهنگ می کرد. کارش که تموم شد باهاش صحبت کردیم و مشکلمون رو باهاش مطرح کردیم . بدون معطلی گفت ان شاءالله کارتون درست می شه. از حسن برخوردش خیلی خوشم اومد. دنبالش راه افتادیم. توی راه سر صحبت باز شد و متوجه شدم که ایشون فامیلش علیا ست و از بچه های بعثه است که به هتل ها نظارت داره و ... لذا هتلدارها می شناختنش. بهش گفتم شما مداح هم هستی؟ گفت: آره. آقای قربانی بهش گفت که :آقای طهماسبی هم از ذاکرین اهلبیت هستن. اون هم گفت ان شاءالله بعد از اینکه اتاق گرفتیم زنگ میزنم به بچه های بعثه فردا توی حرم بخونی. خیلی خوشحال شدم و از عنایت امام کاظم و امام جواد (که اینطوری مزد مداحی های نوکر روسیاهشون رو دارن میدن) تشکر کردم.
آقای علیا با دو سه تا هتلدار به زبون عربی صحبت کرد و تونست توی یکی از هتل ها یک اتاق دوتخته تمیز با قیمت مناسب برای زنها گیر بیاره. ما هم شب توی یکی از سالن های هتل با چندتا زائر دیگه خوابیدیم .
حقیقتا امثال آقای علیا فرشته های زمینی هستند. چون بالاترین عمل کمک به خلق الله است اون هم توی شهر غریب. ازش صمیمانه تشکر کردیم.
صبح رفتم حرم.خیلی شلوغ بود. طبق قرار رفتم توی صحن , صف اول نماز جماعت و خودم رو به روحانی بعثه حجت الاسلام فیضی معرفی کردم و ایشون به من گفت بعد اتمام نماز جماعت صبح, مراسم بعثه رو به مردم اعلام می کنه و همه ،سینه زنان میریم جلوی ایوان طلا و من اونجا باید بخونم. بعد اتمام نماز همه نمازگزاران با ذکر "یا باب الحوایج یا موسی بن جعفر "سینه زنان رفتیم جلوی ایوان طلا و من هم روضه موسی بن جعفر رو خوندم و مردم هم عرض ارادت خوبی کردند.
بعد اتمام مراسم حاج آقا فیضی به من گفت اگر فردا هم کاظمین بودی دوباره بیا برای خوندن .
بعدش رفتم زیارت این دو تا امام عزیز و همچنین زیارت قبر شیخ مفید که در جوار این دو تا امام مدفون شده، اطراف حرم هم مقبره سیدرضی (گردآورنده نهج البلاغه ) و برادر بزرگترشون سیدمرتضی(از علما و مراجع طراز اول تشیع ، معروف به علم الهدی) که هر دو نفر از شاگردان شیخ مفید بودند رو زیارت کردم.
فردا صبح هم دوباره قسمت شد توی صحن حرم به یاد همه شما عزیزان روضه امام جواد و روضه اربعین رو خوندم و دعاتون کردم.
روز یکشنبه عصر هم راه افتادیم سمت کوفه. موقع خداحافظی از این دو تا امام عزیز بغض عجیبی داشتم و ازشون خواستم دوباره منو دعوت کنن و یاد این بیت معروف که یک عمر زمزمه میکردم افتادم :
( شما هم بگین تا قسمتتون بشه)
عزت عالمین می خواهم طوف قبر حسین می خواهم
نجف و کاظمین می خواهم یا جوادالائمه ادرکنی